اگرچه تشکیل اولین شهر در تاریخ را به 3500 سال پیش از میلاد نسبت میدهند، اما شهرهای امروزی هیچ شباهت حتی دوری به شهرهای جهان باستان ندارند. شاید در آن روزگار شهرها تا بدین پایه سرشار از تنوع و مفاهیم تازه نبودند، اما این واقعیت که میشد زندگی متمرکزی را در کنار مراکز اقتصادی و سیاسی مورد توجه قرار داد، انکارناپذیر است.
شهرهایی که تنها به واسطه حضور حاکمان و امرا هیأت شهر مییافتند و گذشته از برج و باروهای بر افراشته شده بر گرد آن، براساس معیشت در آن کمتر تفارقی با روستا نمیشد یافت.
سالهای متمادی شهرها به همان شیوه و با آهنگی کند گسترش مییافتند و همان رویکرد سنتی بر آن سیطره داشت. اما هنگامی که انقلاب صنعتی به یکباره جهان را به پیش راند و مرزهای جدیدی به سوی انسان گشود، ناگهان شهر و شهرنشینی به عنوان یک پدیده ظهوری دوباره یافت و روزهای تازهای را تجربه کرد. به واقع انقلاب ماشینیزم گویی شهرها را از خوابی چند هزار ساله بیدار کرد و روحی تازه به آن دمید. از اینرو شهرها در قرن 19 تحولی بنیادین یافتند و در پی آن مفاهیم تازه ای در آنها شکل گرفت. مفاهیمی که برآمده از نیازهای جهان نوین بود.
شهرها هر روز بزرگتر شدند جمعیتشان نیز فزونی یافت. این شهرها ماهیتی جهان میهنی یافتند و از آن قالب قدیمی رها شده و تأثیری فرا ملی یافتند و به تدریج جایگاهی نو بدست آوردند.
توسعه شهرها تأثیر بسیار زیادی بر عادات و شیوههای رفتاری و حتی بر الگوهای اندیشه و احساس ساکنان خود داشتند. درست در همین دوران بود که شهرها ناگهان نماینده فضیلت متمدنانه و منبع پویایی و خلاقیت شدند.
اما اندیشهورزان اجتماعی سراب این سرزمین نوین را خیلی زود دریافتند و شهرها که دیگر نامهای تازهای یافته بودند و کلانشهر نامیده میشدند را محلی برای رشد اجتماعات فاسد و پرخاشگر و محملی برای گسترش بیعدالتی دانستند.
از سویی این پدیدههای نوظهور که رفتهرفته رشد کرده و بزرگ شده بودند جمعیت بیشماری از افراد را در خود جای داده بودند و نیازهای فزونطلبانه آنان نیز موجب تغییرهای بنیادینی در نحوه اداره شهرها شده بود. براساس الگوی بومشناختی که محصول نقد کلانشهرها بود شناخت جدیدی از زندگی در شهرها و انسانهایی که در آن زندگی میکردند در اختیار جامعه شناسان شهری قرار داد.
شهر دیگر به عنوان یک پدیده مدرن مورد توجه کارشناسان قرار گرفت و زندگی در آن به نظامی سازمانیافته بدل شد. مجموعهای که بی شباهت به یک پازل نامتوازن نبود و در آن افراد مختلف از اقشار گوناگون در کنار هم میزیستند و موجب بروز ناهنجاریهای مختلف اجتماعی میشدند. حاشیهنشینی به عنوان یک ویژگی جلوهگر شد و ساکنان آن که مهاجران روستاها و شهرهای کوچک بودند به دامنه شهرها آمدند و در آن برای خود مأمنی میجستند. شهرها بر زندگی اجتماعی افراد تاثیر گذاشتند و ساکنان این پدیدههای نوین نیز براساس آنچه که زندگی جدید طلب میکرد خود را هماهنگ کردند.
مکانیسمهای توسعه نیز در شهرها به تدریج جلوهگر شد و عناصری چون معماری، جنبشهای اجتماعی و شیوه مصرف در میان شهروندان رویکردهای تازهای را موجب شد. شهرها خیلی زود به عنوان بخشی از فرایند مصرف جمعی تلقی شدند و دیگر تنها یک مکان مشخص برای سکونت و فعالیت های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی شهروندان محسوب نمیشدند. شهرها نمادهایی از مصرف شدند.
مدارس، خانهها، خدمات حمل و نقل و حتی نحوه گذران اوقات فراغت به عنوان ابزار و امکانات نحوه مصرف شناخته شدند و در این میان شهروندان نیز مهمترین کسانی بودند که در کانون این رویکرد وجود داشتند.
از سویی دیگر کارخانهداران که نماینده جهان صنعتی بودند و بزرگترین بانیان شهرهای جدید جای خود را به شرکتهای بزرگی داده بودند که مهمترین دغدغه شان هدایت مصرفگرایی شهروندان بود. شرکتهای بزرگ مالیاتی و خدماتی و بیمه و... که تحت نظر مجامع مختلف اداره شهرها به کار میپرداختند و شهرها را روز به روز به مثابه هیولایی تصورناپذیر رشد میدادند.
در این روزگار شهرها از آن مفهوم قدیمی خود فرسنگها دور شدهبودند و دیگر نه به مانند دولت شهرهای باستان که شکوه پنهان امپراتوری های بزرگ را در خود داشتند که مانند یک موجود نامتقارن بودند و اگرچه روزگاری به دلیل آرامش بیشتر زندگی ساکنان خود پا در جاده پیشرفت گذاشته بودند اما خود به بزرگترین تهدید زندگی آرام آنان تبدیل شدند.
شهرها پدیدههایی هوشمند شدند که میبایست برای زندگی انسانها بیش از پیش بازپیرایی میشدند. اما در این میان شهروندان که در هجوم بی مهار تکنولوژی جدید گرفتار آمده بودند در انبوه سازوکارهای شهرها که رشدی فزاینده یافته بودند به مانند یک قربانی به زندگی سختی مشغول شدند.
هرچند زندگی در شهرهای بزرگ برای بسیاری از مردم سرشار از تازگی و بهرهمندی از امکانات جدید بود و جاذبههای مختلفی برای مهاجران تازه رسیده از راههای دور داشت، اما مشکلات آن به همان اندازه برای شهروندانش تحملناپذیر بود.
بروز مشکلاتی مانند ترافیک، آلودگی هوا، آلودگیهای زیست محیطی، تهیه مسکن، و حتی بروز ناهنجاریهای گوناگون در شهرها که نتیجه آمیزشهای فرهنگی بود در شهرها هر روز بیش از پیش جلوه کرد. شهروندان با هیولایی مهارناشدنی به نام ابرشهر روبرو شده بودند و برای رفع مشکلاتشان در انتظار نهادهای اداره کننده شهرها شدند. از سویی همزمان با رشد شهرها و گسترش این پدیدههای مدرن، نهادهای مختلفی در شهرها ظهور کرد و به بار نشست.
عدهای با عنوان مدیران شهری به هماهنگسازی بخشهای مختلف شهرها پرداختند و با نظارت دائم بر شرکتهای بزرگ که به ارائه خدمات متعددی میپرداختند سعی در به حاشیه راندن تمام معضلات و مشکلات پیش روی شهر داشتند. اما از آنجا که هر روزه شهرها تغییر رویه میدادند و به هیاتی جدید درمیآمدند و بحرانهای تازهای در نتیجه این تحولات بروز میکرد هیچگاه مدیران شهری در به سامان کردن مشکلات چندان توفیقی بدست نیاوردند و تنها توانستند رنگی نو بر قامت فرسوده شهرها بزنند.
در واقع شهرها از آن الگوی سنتی سالها فاصله گرفته بودند و به تدریج پا در مسیری پرسنگلاخ گذاشته بودند که بیتردید ناامنی و اضطراب تنها یکی از دستآوردهایشان بود. چه در روزگار صنعتی که در حاشیه شهرها کارخانهها و کارگاههای بسیاری موجب بروز آلودگیها و گسترش حاشیهنشینی شده بود و چه در روزگاری که شهرها با تدابیر مدیرانش به موجوداتی دوست داشتنی تر تبدیل شدهبودند همواره شهروندان به عنوان کسانی که در میان این سرزمینهای موهوم زندگی میکنند، مورد توجه بودند و هیچگاه نتوانستند روح دیرین کابوس به جا مانده از جهان مدرن را کنار زنند و به آن سیطره یابند.
شهر جدید به ظاهر نمادی از رفاه و امنیت بود. هنگامی که برای اولین با ر در شیکاگو ساختمان های عظیم پیریزی شد و ارتفاعات دست نیافتنی به تصرف علم درآمد و معماریهای شکوهمند در این سازهها قدرت جادویی شهرهای جدید را که به ثروتهای شرکتهای گوناگون متکی بودند به تصویر کشید هیچ کس نمیتوانست تصور کند که هر روز با هر فتح پیروزمندانهای گامی به سوی ناامنی برداشته میشود و شهرها که روزگاری مدینه فاضله تلقی می شدند گویی به سمت نابودی بیشتر پیش میروند.
در تمام این سالها شهرها از موجوداتی متاثر به پدیدههایی زنده تبدیل شدند و ظهور سیستمها و مکانیسمهای جدید در آن راههای تازهای را به روی آن گشودند. سیستمهای حمل و نقل گسترده در آن شکل گرفت و شهروندان به هیات مسافران همیشگی در شهرها با اهداف اقتصادی و فعالیتهای مختلف اجتماعی در درون شهرها به سفرهای روزانه پرداختند. این در حالیست که شهروندان نخستین نه در شهرها جادههایی برای مسافرت داشتند و نه حتی سفر برایشان مفهومی داشت.
شهرهای جدید با ظاهری نو آشکار شد و در تمام این سالها آنچه از روزگاران پیشین به جا مانده بود تنها رویای خاموش دوری از دولت شهرهای باستان بود که خود را تجلی با شکوه امپراطوریهای بزرگ میدانستند. اگرنه شهرها سیمای تصورناپذیر هیولایی رعبآور را یافته بودند که هر روز زندگی در آن وحشتناکتر و هولناکتر به نظر میرسید.